آرش کوچولوآرش کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

حس جاودانه زندگی

اولین مسافرت پسر کوچولوی نازم

1394/5/25 17:09
167 بازدید
اشتراک گذاری

روز ها و ماه ها بدون اراده من و به سرعت می گذشتند و دوران شیرین کودکی تو در حال سپری شدن بود و من بابایی هر روز بیشتر از دیروز به تو عزیز دلمان ,تمام زندگیمان وابسته می شدیم . به 85 امین صفحه از دفتر زندگی ات رسیده بودیم که عازم سفر شدیم ,شادی وصف ناشدنی تمام وجودم را فراگرفته بود ,......از طرفی خوشحال بودم که در حال طی کردن ثانیه ثانیه زندگی ام در کنار تو و بابایی بودم  از طرفی دیگر خوشحال بودم که داشتیم به شهری می رفتیم که من و بابایی و خانواده هایمان آنجا زندگی می کردیم اما به دلیل شغل بابایی مجبور شدیم محل زندگی مان را به نکا منتقل کنیم  و می توانستی اقوام و آشنایان من و بابایی که تمام این دو ماه وبیست و پنج روز در انتظارت بودند و دورادور جویای احوالت بودند را از نزدیک ببینی و با همه آنها آشنا شوی  خلاصه اینکه دوری راه و خراب بودن کولر ماشین بود که بهانه ای کوچک شد برای اذیت شدن تو و نق نق زدنت مگر نه از تمام راه خاطره ای جز شادی و کنار هم بودن را به یاد ندارم  سرانجام پس از طی مسافت نه چندان زیاد رسیدیم در آنجا ابتدا به خانه ی مامان بزرگ (مامان بابایی) رفتیم و پس از آسوده شدن  ازخوش آمد گویی و بوسه باران  مامان بزرگ و بابابزرگ و عمو هات و سایر اقوام واندکی استراحت و صرف چای به سمت خانه مادر جون رفتیم  خوشبختانه تو عزیز دلم بسیار خونگرم بودی و با پسر عموها و اقوام و شلوغی برای اولین بار خیلی زود وفق گرفتی و بسیار خوشحال بودی .................... در خانه مادر جون هم بسیار زود بازیگوشی و شادی را شروع کردی و از همه بیشتر با پدر جون بازی می کردی و دوستشون داشتی .......و خلاصه اینکه  بسیار شاد و خوشحال بودی و از اینکه دور و برت شلوغ بود  بسیار لذت می بردی و پایان همه این خوشحالی ها دل کندن و دوباره دور شدن از همه آنها بود ..........خاطرات اولین سفرمان بسیار زیاد است اما گفتنش اینجا نا ممکن است .........پس از این سفر هرکس نظری در مورد چهره ناز تو گل پسرم داشتند که بیشتر شبیه چه کسی هستی و بیشتر اقوام می گفتند بیشتر مشخصه های ظاهری ات شبیه من و دایی دانیال  (دایی کوچیکت)  هست ................

پایان سفر و برگشتن به خانه و تموم شدن دید و بازدیدها و شلوغی ها تا حدی برایت سخت و غم انگیز بود و تاچند روز اول بسیار زیاد بیتابی می کردی  اما پس از چند روز  دوباره روال عادی زندگی مان جریان گرفت و به ادامه زندگی شیرینمان در کنار تو نازنینم پرداختیم و شیرینی کودکانه ات عشق و نشاط را برای زندگیمان به ارمغان آورده بود و روز به روز علاقه و عشقم به تو پسرکم ,شیرینی زندگیمان بیشتر و بیشتر می شد  .

"دوستت دارم تمام زندگی ام "

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)